حرف تاءت، یکی از همخوانها و چهارمین حرف از الفبای فارسی و سومین حرف از الفبای عربی و بیست و دومین حرف در ترتیب ابجدی، که آن را تِ، تا، تاء منقوط، تاء مثناة فوقانی (دو نقطه ) و تای قَرَشَتْ گفتهاند. فهرست مندرجات۲ - حرف تا در حساب جمل ۳ - حرف تا در از لحاظ آواشناسی ۴ - ضمیر واقع شدن حرف تا ۵ - دگرگونیهای حرف تا از دوره باستان تا نو ۵.۱ - باستان میانه نو ۵.۲ - ت میانی باستانی ۵.۳ - تبدیل ت به د در فارسی میانه و دوره جدید ۵.۴ - تبدیل ت به ی در فارسی میانه و نو ۵.۵ - تبدیل ت به د یا ث در تعریب ۵.۶ - تبدیل ة عربی به ت در فارسی ۶ - ت به معنای قسم در عربی ۷ - تبدیل و به ت در برخی فعلهای عربی ۸ - تا در ترکی ۹ - جایگاه تا در واژههای ترکی ۱۰ - حرف تا از لحاظ آواشناسی در ترکی باستان ۱۱ - تبدیل تا در رسم الخط عثمانی ۱۲ - ابدال ت به د یا ی در برخی لهجههای ترکی ۱۳ - کاربرد تا برای متعدی کردن در برخی از افعال ترکی ۱۴ - فهرست منابع ۱۵ - پانویس ۱۶ - منبع ۱ - صورتهای نوشتاری تاآن را به صورتهای ت (در آغاز)، ت (در وسط)، ت (در پایان)، ت (جداگانه) و ة مینویسند. ۲ - حرف تا در حساب جملدر حساب جمل برابر چهارصد است. ۳ - حرف تا در از لحاظ آواشناسیاز لحاظ آواشناسی، همخوانی سخت، دندانی ـ لثَوی، انسدادی بی واک است. [۱]
لاری هایمن، نظام آوایی زبان: نظریه و تحلیل، ج۱، ص۳۷۵، ترجمه یداللّه ثمره، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۲]
محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۸۳، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
ابن سینا آن را از حروف مفرد میشمارد که وجود و حدوثشان در آنی است که فاصل میان زمان حبس و زمان رها کردن است؛ از آن رو که در زمانِ حبسِ تام ممکن نیست آوازی پدید آید، زیرا آواز از هوا حادث میشود و هوا در این حال به سبب حبس ساکن است. [۳]
ابن سینا، مخارج الحروف، ج۱، ص۶۴، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۴۸ ش.
۴ - ضمیر واقع شدن حرف تادر فارسی ت ضمیر دوم شخص مفرد است که به اسم و فعل و ضمیر و حرف میپیوندد و نوشتن آن احکامی دارد. [۴]
دهخدا، لغتنامه، ذیل مادّه.
۵ - دگرگونیهای حرف تا از دوره باستان تا نوابدالات و دگرگونیهای این حرف از دوره باستان تا نو بدین ترتیب است. [۵]
هوبشمان، ص۱۸۸ـ۱۹۱.
:
۵.۱ - باستان میانه نوت در آغاز واژه، همه جا مانده است : باستان میانه نو tac ¡ tak/ ¡ xtan ¦ta تاختن ra- a q t g ¦ i r ¦r/ ta ¦ta تار/ تاریک tap، ftan ¦ta تافتن ۵.۲ - ت میانی باستانیت میانی باستانی نیز پس از واجهای s، §s، x و f در دوره های بعد باقیمانده است : zasta/ dasta- dast دست ta- §vahis t §wahis بهشت bax-ta baxt بخت hapta haft هفت و نیز در واژههایی باقیمانده است که با حذف واکهای از میان، حرف صفیردار و حرف ت کنار هم جای گرفتهاند: asa-tara astar استر ت باستانی میان دو واکه در دوره میانه (از سده پنجم میلادی) در نوشتن مانده ولی در خواندن، مانند دوره جدید، به د بدل شده است : pitar- pidar (ABytl) پدر tar- ¦bra dar ¦bra (bl'tl) برادر ت باستانی پس از همخوان ر در دوره میانه در نوشتن ت مانده ولی در خواندن به د بدل شده است : fravartin n ¦ i fraward (æplwltyn) فروردین zairita- zard (æzlt) زرد ra- q a §artaxs ¦r i §ardas (yl §rts ß) اردشیر ۵.۳ - تبدیل ت به د در فارسی میانه و دوره جدیدت باستانی پس از ن، در دوره میانه مانند دوره جدید، به د بدل شده است. dantan- n ¦danda دندان b r zant- buland بلند هنگامی که واکه بعد از ت باستانی میافتد و ت پیش از همخوان جای میگیرد، اگر حرف بعد از آن §c، §s یا s باشد، ادغام پیش میآید: pati-sanda- • passand پسند pati-sahva- • x ¦passo پاسخ ۵.۴ - تبدیل ت به ی در فارسی میانه و نودر غیر این صورت، این ت در فارسی میانه و نو (از سده پنجم میلادی) به ی بدل شده است : pati-kara- pahikar (ptkl) پیکر - ¦ma ¡ pati- n ¦payma پیمان ۵.۵ - تبدیل ت به د یا ث در تعریبدر تعریب، ت بیشتر به د، ندرتاً به ث یا جو بسیار کم به ش و ط بدل شده است، مانند بُت < بدّ، باتنگان < بادنجان، شبت < شوِد، غارت < غارج، تستر < شوشتر، کُرته < قرطه، تنگه < طنجه، ترید < ثرید. ۵.۶ - تبدیل ة عربی به ت در فارسیة عربی غالباً در فارسی به ت بدل شده است، مانند مراجعة < مراجعت، مصاحبة < مصاحبت. گاه «ة» به های بیان حرکت بدل شده است، مانند قلعت < قلعه، اشارة < اشاره. ت مصادر عربی باب مفاعله در فارسی حذف شده است، مانند مداراة < مدارا، محاباة < محابا. ۶ - ت به معنای قسم در عربیدر عربی، ت به صورت حرف جر برای افاده معنای قَسَم در آغاز نام خدا میآید: تَاللّهِ، تَرَبِّ الکعبةِ. برخی این ت را، که متضمن معنای تعجب نیز هست، بَدَل از « واو » قسم میدانند که آن نیز به نوبه خود بَدَل از « باء » قَسَم است. ت در آخر اسم به معنای حرف خطاب (اَنْتَ، اَنْتِ) وارد میشود، ولی گاهی بدون افاده این معنا، در نقش فاعلی و فقط به صورت مفرد مذکر میآید (اَرَأیتَکَ). در آخر فعل نیز حرف ت، به دو صورت دیده میشود: ضمیر فاعلی متحرک (قُمتَ، قمتِ) و علامت تأنیث ساکن (قامَتْ. ۷ - تبدیل و به ت در برخی فعلهای عربیدر عربی فعلهایی که با حرف « و » آغاز میشود (وَصَلَ، وَحَدَ،...)، در باب افتعال حرف «و» آنها به ت بدل میگردد (اتصال، اتحاد) و این تبدیل در برخی از مشتقات دیگر این واژهها نیز دیده میشود (تُراث < وُراث، تِجاه < وِجاه، تَقْوی ' < وَقْوی '). تبدیل س به ت نیز بندرت روی داده است، مانند طست < طسّ. [۷]
محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۸۳، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
۸ - تا در ترکیاین حرف در ترکی عثمانی تِ/ تْ و در ترکی استانبولی te نامیده میشود. در الفبای ترکی عثمانی، که همان الفبای فارسی است، حرف چهارم و در الفبای امروزی ترکیه حرف بیست وچهارم به شمار میآید. ۹ - جایگاه تا در واژههای ترکیدر همه زبانها و لهجههای ترکی، در آغاز، وسط و آخر واژه قرار میگیرد: íta ( سنگ ) در ترکی استانبولی، iz §tog (نُه) در قزاقی و قره قالپاقی، iz h te (دریا) در نوغایی، i alt (شش) در ترکی استانبولی، oltus (سی) در قرقیزی، دt §خg (پند) در ترکی استانبولی، tخrt (چهار) در قزاقی و بالکاری/ بالقاری. ۱۰ - حرف تا از لحاظ آواشناسی در ترکی باستاناز نظر آوایی، ت در ترکی باستان ( کتیبههای ینی سئی و اورخون)، بسته به اینکه با واکه ستبر یا ظریف همراه بوده باشد، دارای دو صدا بوده است، اما در ترکی (مفروض) مادر، و نیز در همه زبانها و لهجههای ترکی امروز، فقط دارای یک صداست. ۱۱ - تبدیل تا در رسم الخط عثمانیدر رسم الخط عثمانی، این حرف، در برخی حالتهای صرفی، و گاهی صرفاً به سلیقه نویسندگان روزگاران متفاوت، به د / ط تبدیل شده است: تارْلا < طَرلا (کشتزار)، بُلوت < بُلوط (ابر)، بُلودَه (به ابر)، بُلودُن (از آنِ ابر). ۱۲ - ابدال ت به د یا ی در برخی لهجههای ترکیدر بعض لهجهها و زبانهای ترکی، اِبدال ت به د یا ی دیده میشود. ۱۳ - کاربرد تا برای متعدی کردن در برخی از افعال ترکیت در پارهای از افعال ترکی برای متعدی کردن، یا تعدیه مضاعف، به کار میرود: باغیرماق (rmak i §bag: فریاد زدن)، باغیرتْماق (mak + t + r i §bag: کسی را وادار به فریاد کردن/ فریاد کسی را درآوردن)؛ اوقوماق (okumak: خواندن)، اوقوتماق (okutmak: کسی را به خواندن وادار کردن. ۱۴ - فهرست منابع(۱) ابن سینا، مخارج الحروف، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۴۸ ش. (۲) ابن هشام، جمال الدین بن یوسف، مغنی اللبیب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید. (۳) دهخدا، لغتنامه. (۴) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶. ۱۵ - پانویس
۱۶ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ت»، شماره۲۹۹۷. ردههای این صفحه : حروف الفباء
|